مادر

نظر شما راجع به وبلاگ چیست ؟

آمار مطالب

کل مطالب : 79
کل نظرات : 87

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 93
باردید دیروز : 55
بازدید هفته : 260
بازدید ماه : 256
بازدید سال : 1541
بازدید کلی : 81707

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کلبه ی زیباو آدرس s.love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 93
بازدید دیروز : 55
بازدید هفته : 260
بازدید ماه : 256
بازدید کل : 81707
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 87
تعداد آنلاین : 1



****
 ****


 ****
++++++

کد هدایت به بالا

---
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : مینا
تاریخ : چهار شنبه 1 مرداد 1392
نظرات

وقتی تو 1ساله بودی ، او (مادر ) بهت غذا میداد و تو رو می شست و به اصتلاح ، تر و خشک می کرد . تو هم با گریه کردن و اذیت کردن در تمام شب ، از او تشکر می کردی . وقتی تو 2 ساله بودی ، او بهت یاد داد تا چه چوری راه بری توهم این طوری ازش تشکر می کردی که ، وقتیصدات می زد ، محل نمی گذاشتی و فرار می کردی . وقتی 3 ساله بودی ، او با عشق تمام غذایت را آماده می کرد تو هم با ریختن غذا کف اتاق ازش تشکر می کردی . وقتی 4 ساله بودی ، او برات مداد رنگی خرید تو هم با رنگ کردن میز و دیوار ازش تشکر می کردی تا نشون بدی چقدر هنر مندی . وقتی که 5ساله بودی ، او لباس شیک به تنت می کرد تا به تعتیلاط بری تو هم ، با انداختن خودت تو گل ، ازش تشکر کردی . وقتی 6 ساله بودی ، او ، تو رو تا مدرسه ات همراهی می کرد تو هم ، با فریاد زدن :« من نمی خوام برم » ازش تشکر کردی . وقتی 7 ساله بودی ، او برات وسائل بازی خرید تو هم با پرت کردن توپ به پنجره ی همسایه ی کناری ، ازش تشکر کردی . وقتی 8 ساله بودی ، او برات بستنی خرید توهم با چکوندن بستنی به تمام لباست ازش تشکر می کردی . وقتیی 9 ساله بودی او هزینه ی کلاس های اضافی تو رو پرداخت . تو هم بدون زحمت دادم به خودت برای یادگیری ازش تشکر کردی و بجاش فقط فکر مسخره ی بازی بودی . وقتی که 10 ساله بودی ، او تمام روز رو معطل تو بود و رانندگی کرد تا تو رو از تمرین فوتبال به کلاس تقویتی و از اونجا به جشن تولد دوستانت ببره . تو هم با بیرون پریدن از ماشین ، بدون اینکه پشت سرت رو هم نگاه کنی ، ازش تشکر کردی . وقتی 11 ساله بودی او تو و دوستت رو برای دیدن فیلم به سینما برد . تو هم ، ازش خواستی که در یه ردیف دیگه بشینه و بگذاره که راحت باشین و اینجوری ازش تشکر کردی . وقتی که 12 ساله بودی ، او تو رو از تماشای بعضی از برنامه ها ی تلویزیون و ماهواره منع کرد و تو هم صبر کردی تا از خونه بیرون بره و کار خودت را بکنی و اینجوری ازش تشکر کردی . وقتی 13 ساله بودی اون بهت پیشنهاد داد که موهات رو اصلاح کنی تو هم اینجوری ازش تشکر کردی :«تو سلیقه نداری ، من جور راحتم زندگی می کنم ، قیافم مثل این بچه احمق ها بشه خوبه ؟! وقتی که 14 ساله بودی او هزینه ی اردو ی یک ماهه ی تابستانه ی تو رو پرداخت کرد . تو هم ازش تشکر کردی با فراموش کردن زدن یه تلفن و یا نوشتن یک نامه ی ساده . وقتی 15 ساله بودی ، او از سر کار بر می گشت و می خواست که تو رو در آغوش بگیره و ابراز محبت کنه . تو هم با قفل کردن درب اتاقت نمی زاشتی که وارد اتاقت بشه و این جوری ازش تشکر کردی که خستگیش کاملا در بره . وقتی 16 ساله بودی او بهت یاد داد که جطوری ماشینش رو برونی و به تو رانندگی یاد داد . توهم ، هر وقت که می تونستی ماشین رو بر می داشتی و می رفتی و بعضی وقت ها هم خوردش می کردی . وقتی 17 ساله بودی ، وقتی او منتظر یه تماس مهم بود تمام شب رو با تلفن صحبت می کردی و این طوری ازش تشکر می کردی . وقتی 18 ساله بودی ، او در فارغ التحصیلی دبیرستانت ، از خوشحالی گریه می کرد . تو هم بخاطر این همه زحمتی که برات کشیده بود تا تموم شدن جشن پیش مادرت نیومدی . وقتی که 19 ساله بودی ، او شهریه ی دانشگاهت رو پرداخت . همچنین تو را تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد . تو هم با گفتن یه خداحافظ خشک و خالی ، بیرون خوابگاه ازش جدا شدی ، بخاطر این که نمی خواستی بهت بگن بچه مامانی و او همون جا خشکش زد . وقتی که 20 ساله بودی ، او ازت پرسید که ، آیا شخص خواصی (به انوان همسر) مد نظرت هست ؟ تو هم ازش تشکر کردی با گفتن « به تو ربطی نداره ! من خودم واسه زندگیم بلدم تصمیم بگیرم !» وقتی 21 ساله بودی او بهت پیشنهاد یه خط مشی برای آینده ات داد . تو هم با گفتن این جمله ازش تشکر کردی :« من منی خوام مثل تو باشم ، فکرای تو قدیمی هستن و دنیا عوض شده .» وقتی 22 ساله بودی او تو رو در جشن فارغ التحصیلی دانشگاهت در آغوش گرفت . تو هم ازش پرسیدی :« هزینه ی سفر به اروپا را برایم تهیه می کنی ؟ » وقتی 23 ساله بودی او برای اولین آپارمانت بجای کادو یه عالمه اثاثیه داد . تو هم پیش دوستانت بهش گفتی :« اون اثاثیه ها چقدر زشت هستند . وقتی که 24 ساله بودی او دارایی های تو رو دید و در مورد اینکه در آینده می خوای با اونا چی کارکنی ، ازت سوال کرد . تو هم چون دیگه هیکلت بزرگ تر از او شده بود ، با دریدگی و صدایی ( که ناشی از خشم بود ) فریاد زدی :« مادررر ، لطفا با من کل کل نکنید ! اعصاب ندارم !» وقتی 25 ساله بودی او کمکت کرد تا هزینه های عروسی رو پرداخت کنی و در حالی که گریه می کرد بهت گفت که :« دلم خیلی برات تنگ می شه ... » تو هم به جاش یه جای دور رو برای زندگی ات انتخاب کردی که مادرت مزاحم نباشه . وقتی که 30 ساله بودی ، او از طریق شخص دیگه ای فهمید که تو بچه دار شده ای و به تو زنگ زد . تو هم با گفتن این جمله ازش تشکر کردی :« همه جیز دیگه تغیر کرده » و چون خانمت می خواست بره پارک فوری قطع کردی . وقتی که 40 ساله بودی ، او بهت زنگ زد تا سالگرد وفات پدرت رو یاد آوری کنه . تو هم با گفتن " من الان خیلی گرفتارم ازش تشکر کردی و بهش تسلیت گفتی . وقتی 50 سالت بود ، او دیگه خیلی پیر شده بود و مریض شد و به مراقبت و کمک تو احتیاج داشت . تو هم با سخنرانی کردن در مورد این که والدین ، سربار فرزنداشون می شن ، ازش تشکر کردی . و سپس ... یک روز بهت میگن مادرت در تنهائی و چند روز بعد جنازه ی بو گرفته ی او همسایه ها پیدا کردن و تو ....... و تو راحت می شی ، اما تمام کار هایی که تو ( در حق مادرت ) انجام ندادی ، مثل تندر بر قلبت فرود میاد ، چون دیگه کسی نیست که فقط بخاطر خودت ، نه بخاطر چیزای دیگه ، تو رو از صمیم قلب دوست داشته باشه ! اگه مادرت هنوز زندست ، فراموش نکن که بیشتر از همیشه بهش محبت کنی ... و اگه زنده نیست ، محبت ها ی بی دریغش رو فراموش نکن و به راحتی از اونا نگذر و از خدا بخواه که او رو بیامرزد . همیشه به یاد داشته باش که به مادرت محبت کنی و او رو دوست داشتته باشی ، چون در طول عمرت فقت یک مادر داری ولی هزاران دوست ، هزاران فرصت تفریح ، هزاران وقت برای کار های دیگه و...

 


تعداد بازدید از این مطلب: 594
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








بست گروپ بلاگ بزرگترین وبلاگ گروهی چند موضوعی
به وبلاگ من خوش آمدید. به تمامی پیشنهاد ها انتقاد ها گوش می دم (یادتون نره که با نقد های شما وب من بهتر میشه)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود